راستان

مرا بکشید اما چادرم را برندارید

شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ق.ظ

خونم باید برای آقای خمینی بریزد

طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.

به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد. 

در سال 1354 به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. 

روز سی ام فروردین 56، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد.

طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است. 

صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست. 

طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. 

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.

طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسند. 

روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند. 

 

محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد.

----------------------------------------

پ ن 

http://basij.ir/message/60435-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B7%DB%8C%D8%A8%D9%87-%D9%88%D8%A7%D8%B9%D8%B8%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%86%D9%88%DB%8C.html

 


فردای خود را مشت کردی و جلو رفتی
گفتند که توی شلوغی ها نرو، رفتی
مامور بازاری شده برگرد، لو رفتی
(( اسناد را بگذار زیر رختخوابی که...
شاید بیافتد آب ها از آسیابی که...))
 
بی وقفه مثل بچه ی آدم کتک خوردی
اندازه ی آن ها که در رفتند، چک خوردی
چینی تنهایی من خیلی ترک خوردی
((اینجای قصه رویکرد شعر نیمایی ست
آغوش سرد طیبه صد سال تنهایی ست))
 
هی چادرت افتاد، اشکت را در آوردند
هی نذر کردی که مبادا باز برگردند
هی-هات وقتی گونه هایت را اتو کردند
((آب دهان و خون لخته روی آجر ها
فریاد های ناخن تو لای انبر ها))
 
تیم تفحص در نیاورده سر از کارت
از چوب خط های شکسته روی دیوارت
بنیاد های بی خیال حفظ آثارت
((این روزها با خواهش و منت تکان خوردند
بیلبورد های شهر با عکس تو نان خوردند))
 
ما آخرین بیراهه ی این شهر بن بستیم
یک مشت امضای اضافه توی پیوستیم
ما انقلابی های نسل سومی هستیم
((نسلی که سلاخند و از صلابه می ترسند
سهراب ها از شیشه ی نوشابه می ترسند))
 
از آرمان های تو تنها چند خط مانده
با چند تا خطی که روی صورتت مانده
از تو فقط یک پوستر بی کیفیت مانده
((من تازه میفهمم چرا تاریخ نامرد است
یعنی بدون هیچ شکی قافیه درد است))
 □
یعنی بدون هیچ شکی طیبه مرد است...
 
 
 
 

نظرات  (۴)

  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • معرفی یه شهیده 
    عالی بود

    فقط چرا شهید سال بسیج 94؟
    یعنی چی؟
    پاسخ:
    سازمان بسیج هر سال دو شهید را به عنوان شهید سال معرفی می کند .سردار نقدی شهید طیبه واعظی و شهید نادر مهدوی را شهدای شاخص سال 94 معرفی کردند.
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • در ضمن تصویر پروفایلتون عالی بود

    موفق باشید:)
    پاسخ:
    ممنون
    خدا کنه این لگوهارو جوانها بشناسن
    و همراهشون بشن

    اجرکم عندالله...
    چه شعر زیبایی...
    هرچند با مصرع آخرش مشکل داشتم...

    طیبه بی شک مرد نبود... بلکه یک شیرزن بود... گاهی یک زن از صدتا مرد مستحکمتر ظاهر میشه و این تضادی با زن بودنش نداره...

    از شیعه ی زینب و فاطمه (س) انتظاری جز این نمیره...

    پاسخ:
    حرفتان درست است.
    ولی
    معنای مرد در این شعر مشترک است بین زن و مرد.اینجا منظور جنسیت نیست بلکه مفومی بنام مردانگی مراد است.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات
    • ۱۴ مرداد ۹۵، ۱۲:۵۲ - امیرحسین چگونیان
      درسته